sepehr00 14 years ago قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود ومن چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
sepehr00 14 years ago وای وای باران بارانشیشه پنجره را بارانشست از دل من اما چه کسینقش تو را خواهد شستاسمان سربی رنگ من درونقفس سرد اتاقم دلتنگ. میپرد ،نگاهم تا دور وای بارانباران پر مرغان نگاهم راشست خواب رویای فراموشیهاست خواب را دریابم که در اندولت خاموشی هاست منشکوفایی گلهای امیدم را دررویاهایم می بینم و نداییکه به من می گوید گرچه شبتاریک است، می قوی دار ،سحر نزدیک
sepehr00 14 years ago خدا پشت و پناهت زود برگرد فداي شکل ماهت زود برگرد هوا سرد است، شالت را بينداز بگير اين هم کلاهت،زود برگرد ببين اين گونه نگذا ري بماند دو چشمانم به راهت زود بر گرد دلم را مي شکاني اي مسافر به جبران گناهت زود برگرد برايت نیست جايي مثل خانه بسوي زاد گاهت زود برگرد بيا از زير قرآنم گذر کن خدا پشت و پناهت،زود برگرد
sepehr00 14 years ago بی حرمتی به ساحت خوبانقشنگ نیست باور کنیدپاسخ آیینه سنگ نیستسوگند می خورم به مرامپرندگان در عرف ما سزایپریدن تفنگ نیست با برگگل نوشته به دیوار باغ ماوقتی بیا که حوصله غنچهتنگ نیست از بردگی مقامبلالی گرفته اند در مکتبیکه عزت انسان به رنگنیست در کارگاه رنگرزاندیار ما رنگی برای پوششآثار ننگ نیست دارد بهار میگذرد با شتاب عمر فکریکنید فرصت پلکی ردنگنیست وقتی که عاشقانهبنوشی پیاله را فرقیمیان طعم شراب و شرنگنیست تنها یکی به قلهتاریخ می رسد هر مرد پاشکسته که تیمور لنگنیست
sepehr00 14 years ago بی حرمتی به ساحت خوبانقشنگ نیست باور کنیدپاسخ آیینه سنگ نیستسوگند می خورم به مرامپرندگان در عرف ما سزایپریدن تفنگ نیست با برگگل نوشته به دیوار باغ ماوقتی بیا که حوصله غنچهتنگ نیست از بردگی مقامبلالی گرفته اند در مکتبیکه عزت انسان به رنگنیست در کارگاه رنگرزاندیار ما رنگی برای پوششآثار ننگ نیست دارد بهار میگذرد با شتاب عمر فکریکنید فرصت پلکی ردنگنیست وقتی که عاشقانهبنوشی پیاله را فرقیمیان طعم شراب و شرنگنیست تنها یکی به قلهتاریخ می رسد هر مرد پاشکسته که تیمور لنگنیست
arya2085 14 years ago دلم هر جمعه در تاب و تب است / عاشقانه بی قرار دلبر است گفتم جمعه شود پایان غمم / جمعه رفت و باز چشمم به راه است . .
sepehr00 14 years ago عشق مسیحا دم بلبل از جلوه ی گل نغمه ی داود نمود نغمه اش ، درد دل غمزده بهبود نمود ساقی از جام جهان ، تاب به جان عاشق آنچه با جان خلیل آتش نمرود نمود بنده ی عشق مسیحا دم آن دلدارم که به یمن قدمش ، هستی من دود نمود در پریشانی ما ، هر چه شنیدی هیچ است هیچ را کس نتوانست که نابود نمود نازم آن دلبر پر شور که با صهبایش پرده بردار رخ عبد و معبود نمود قدرت دوست نگر کز نگهی از سر لطف ساجد خاک در میکده مسجود نمود
sepehr00 14 years ago من به تو خندیم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید ونمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است¤من به تو خندیدم تا که باخنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را...و من رفتم و هنوزسالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض و تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ¤)علی محمد )¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤